تو

صدای خیس بارون رو می شنوی؟ آسمون دلش گرفته... آسمون داره اشک میریزه... دل خیس آسمون داره داد میزنه کجایی پس؟ انگار آسمون هم انتظار می کشه... آسمون داره گریه می کنه... درست مثل من... من از شادی اشک می ریزم اون از غصه... آخه من تو رو دارم ولی اون نداره !!!

شب باران زده ای ست و اتاقی خاموش می دود گاه نسیمی ارام می خورد بر رخ بارانی من لحظه ای شیرین است

با تو

با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم تک وتنها بودم اما تو رو تنها نمی زاشتم

چه سفرها با تو کردم، چه سفرها تو رو بردم دم مرگ رسیدم اما،به هوای تو نمُردم

دارم از تو می نویسم که نگی دوست ندارم از تو که با یه نگاهت زیر رو شد روزگارم

دارم از تو می نویسم ،دارم از تو می نویسم ،دارم از تو می نویسم

موقع نوشتنام، وقت اسم گذاشتنام کسی جز تو نداشتم، اسمی جز تو نمی زاشتم

من تموم قصه هام قصه ی توست اگه غمگین اون از غصه ی توست

با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم تک وتنها بودم اما تو رو تنها نمی زاشتم

حتی من به آرزوهات تو رو آخر می رسوندم می رسیدی تو، من اما آرزو به دل می موندم

هی می خواستم که بگم که بدونی حالمُ اما ترس و دلهره خط میزد خیالمُ

توی گفتن و نگفتن از چه روزهایی گذشتم اونقده رفتم و رفتم که هنوزم برنگشتم

اونقده رفتم و رفتم که هنوزم برنگشتم

من تموم قصه هام قصه ی توست اگه غمگین اون از غصه ی توست

هر چی شعر عاشقونست من برای تو نوشتم تو جهنم بودم اما می نوشتم تو بهشتم

اگه عاشقونه گفتم عشق تو باعثش اگه مُردم تو بدون چه کسی باعثش